اجماعی که علی (ع) را از خلافت باز داشت چگونه اجماعی بود؟
اهل سنت اجتماع چند نفری سقیفه را دلیل و برهان برتری خلفای خود بر حضرت علی (ع) میدادنند. و اعتقاد دارند که بر طبق گفته رسول خدا امت او بر غیر حق اجماع نمی کنند ولی ۀیا در این اجماع همه امت حضور داشتند؟ ملاک انتخاب خلیفه در این جلسه چه بوده؟ سایت مصاف با شیطان در مقاله مستند به بررسی ابعاد مختلف این اجتماع پرداخته است.
«بنى امیّه» که سالها، بزرگترین جنگ ها و توطئه ها را در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بر ضدّ اسلام به راه انداخته بودند، سرانجام با پذیرش شکستى تلخ به عنوان «طُلَقا» (آزادشدگان پیامبر) در میان مسلمانان با خوارى و بدنامى روزگار مى گذراندند. آنان هنگام رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از هیچ اعتبار و وجهه اى برخوردار نبودند تا بتوانند چون دو دهه گذشته در مقابل موج جدید اسلام بپا خیزند.
ولى با حادثه اى که پس از رحلت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در جریان سقیفه اتّفاق افتاد و در نتیجه دست «بنى هاشم» از حکومت اسلامى و مدیریّت جامعه نوبنیاد و پرتلاطم آن روز کوتاه شد، شرایطى فراهم گشت که در نهایت به سلطه قطعى بنى امیّه بر جامعه اسلامى انجامید.
بگذارید این سخن را از معتبرترین منابع اهل سنّت یعنى «صحیح بخارى» بشنویم:
آن روز گروهى از انصار در سقیفه گردهم آمده بودند تا براى مسلمانان امیرى انتخاب کنند. آنان درصدد بودند سعد بن عباده انصارى ـ رئیس قبیله خزرج ـ را به عنوان امیر برگزینند; ولى «ابوبکر» با برافراشتن پرچم فضیلت قریش گروه انصار را شکست داد. وى با این سخن که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «پیشواى مسلمانان باید از قریش باشد»(۱) با تکیه بر اصل امتیاز قریش بر سایر اقوام عرب بر آنان غلبه کرد. اصلى که اسلام با آن مبارزه کرد ; و پیامبر تنها زعامت و پیشوایى امّت را در اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) قرار داده بود.
اخبار و روایاتى که پیرامون گفت وگوهاى آن روز در سقیفه، امروز در دست ما است گویاى این واقعیّت است که معیار انتخاب خلیفه در آن جمع عمدتاً حول محور «قرشى» بودن مى چرخید.
ابن ابى الحدید در ذیل خطبه ۲۶ نهج البلاغه مى گوید: عمر به انصار گفت: «به خدا سوگند! عرب هرگز به امارت و حکومت شما راضى نمى شود، زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) از قبیله شما نیست. ولى عرب قطعاً از این که مردى از طایفه پیغمبر حکومت کند امتناع نخواهد کرد. کیست که بتواند با ما در حکومت و میراث محمّدى معارضه کند، حال آن که ما نزدیکان و خویشاوند او هستیم؟».(۲)
در روایت ابن اسحاق چنین آمده است: «شما به خوبى مى دانید که این جماعت از قریش داراى چنین منزلت و مقامى است که دیگر اقوام عرب آن را ندارند و اقوام عرب جز بر مردى از قریش متّفق القول نخواهند شد».
و در بیان ابوبکر نیز آمده است: «قوم عرب جز قریش را به خلافت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نخواهد شناخت».(۳)
مفهوم این سخن آن است که آنچه شرط لازم براى زمامدارى مسلمانان است، شایستگى و تقوى و فضیلت نیست، بلکه آنچه که باید جانب آن را رعایت کرد و محترم شمرد «شرافت قبیله اى» است که آن هم تنها در قریش خلاصه مى شود; چون این قریش بود که در زمان جاهلیّت از اشرافیّت دینى و مالى برخوردار بوده است، به گونه اى که سایر اقوام تنها زیربار فرمانى مى رفتند که قریش آن را وضع کند، و این قریش بود که سرنوشت حجاز را در آن زمان در دست داشت. بنابراین، پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز این قریش است که حق دارد زمام امور مسلمانان را به دست گیرد و بر همگان حکمرانى کند.
این مهمترین برگ برنده اى بود که ابوبکر و دستیارانش در آن روز توانستند با طرح آن بر جمع کثیر انصار غلبه کنند.
جمع بندى حوادث نیم قرن اوّل اسلام نشان مى دهد آنچه در «سقیفه» اتّفاق افتاد تنها شکست انصار در مقابل امتیازطلبى قریش نبود، بلکه اصلى در آنجا بنا نهاده شد که زنجیروار باب مسائل و مشکلات دیگر را بر جهان اسلام گشود.(۴)
امام علی (علیه السلام) در بخشی از خطبه پنجم اشاره به بهانه جوییها و ایرادهاى ضدّ و نقیض ناآگاهان و حسودان مى کند و مى گوید: هر موضعى که من در برابر امر خلافت بگیرم، این سیاه دلان بى خبر ایرادى مطرح مى کند، مى فرماید:
«اگر درباره خلافت و شایستگى ام نسبت به آن و عدم شایستگى دیگران سخن بگویم و به افرادى که به سراغم مى آیند پاسخ مثبت بدهم مى گویند: او نسبت به حکومت و زمامدارى بر مردم حریص است; و اگر دم فرو بندم و ساکت بنشینم خواهند گفت از مرگ مى ترسد» (فَاِنْ اَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ وَ اِنْ اَسْکُتْ یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ).
این همان است که در حدیث معروف از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که: «اِنَّ رِضَى النّاسِ لا یُمْلَکُ وَ اَلْسِنَتَهُمْ لا تُضْبَطُ»; (خشنودى همه مردم به دست نمى آید و زبانهایشان هرگز بسته نمى شود)!(۵)
شبیه همین معنا در خطبه ۱۷۲ نیز آمده است که مى فرماید: بعضى به من گفتند اى فرزند ابوطالب تو نسبت به حکومت حریص هستى و من پاسخ دادم به خدا سوگند شما حریص ترید! من حقّى را که شایسته آنم مى طلبم و شما مانع مى شوید (امّا شما مقامى را مى طلبید که هرگز شایسته آن نیستید و انگیزه اى جز دنیاطلبى ندارید)!
سپس در ادامه این سخن به پاسخ کسانى مى پردازد که سکوت او را به ترس از مرگ نسبت مى دادند، مى فرماید: «عجیب است بعد از آن همه حوادث گوناگون (جنگهاى بدر، اُحد، حُنین، خیبر و احزاب بعد از آن همه رشادتها که از من شنیده یا دیده اید، چه کسى مى تواند وصله ترس از مرگ را به على بچسباند؟!) به خدا سوگند انس و علاقه فرزند «ابوطالب» به مرگ «و شهادت در راه خدا و اطاعت از اوامر الهى) از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است!» (هَیْهاتَ بَعْدَ اللَّتَیّا وَ الَّتى! وَاللهِ لاَبْنُ اَبى طالِب آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّهِ).
در ادامه خطبه امام(علیه السلام) مى گوید: سکوت من به خاطر آگاهى بر اسرارى است که اگر آن را آشکار سازم همچون طنابها در چاه هاى عمیق به لرزه در مى آیید. روشن است که چاه ها هر چه عمیق تر باشند لرزش طناب و دلو در اعماق آنها بیشتر است; زیرا مختصر لرزشى در یک سوى طناب تبدیل به لرزش وسیعى در سوى دیگر مى شود.
امّا این که این اسرار اشاره به کدام امر است، در میان شارحان «نهج البلاغه» گفتگوست و احتمالات زیادى درباره آن داده اند; اما بهتر این است که گفته شود این جمله اشاره به دگرگونى هایى است که در حال «صحابه» و مدّعیان اسلام و ایمان بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) رخ مى داد و افرادى که مردم دیروز، آنها را پرچمدار حق مى دانستند پرچمدار ضلالت و باطل مى شوند و کسانى که دیروز پشت سر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و در سایه او با دشمنان پیکار مى کردند و شمشیر مى زدند زیر پرچم منافقان قرار مى گیرند و چنان دین به دنیا مى فروشند که مردم آگاه در تعجّب و حیرت فرو مى روند.
مى فرماید: من آگاهی هایى از حوادث آینده و دگرگونى حال افراد دارم که اگر بازگو کنم سخت تکان خواهید خورد و همین هاست که مرا به سکوت و تحمّل زجر و شکیبایى واداشته است.
چه کسى باور مى کرد «طلحه و زبیر» که در صفوف مقدّم صحابه جاى داشتند آتش افروز جنگ جمل شوند؟ چه کسى باور مى کرد «عایشه» همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و امّ المؤمنین ابزار دست نفاق افکنان گردد و خون بیش از ده هزار نفر ریخته شود؟ و سؤالات مهمّ دیگرى از این قبیل. با این حال چگونه مى توانم بر افراد تکیه کنم و به اعتماد آنها قیام نمایم!(۶)
پی نوشت:
(۱) . صحیح بخارى، کتاب المحاربین، ج ۸، ص ۲۰۸ (با تصرّف و تلخیص). و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۲، ص ۲۴ .
(۲) . «قالَ عُمَرُ: وَالله لا تَرْضَى الْعَرَبُ أَنْ تُؤَمِّرَکُمْ وَ نَبِیُّها مِنْ غَیْرِکُمْ وَ لاَ تَمْتَنِعُ الْعَرَبُ أَنْ تُوَلِّىَ أَمْرَها مَنْ کانَتِ النَّبُوَّةُ مِنْهُمْ مَنْ یُنازِعُنا سُلْطانَ مُحَمَّد وَ نَحْنُ أَوْلِیائُهُ وَ عَشِیرَتُهُ؟» شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۲، ص ۳۸٫
(۳) . «… وَ إِنَّ الْعَرَبَ لاَ تَعْرِفُ هذَا الاَْمْرَ إِلاَّ لِقُرَیْش» همان مدرک، ص ۲۴٫
(۴) . گردآوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص۱۱۵٫
(۵) . «بحارالانوار»، ج ۶۷، ص ۲ و «تفسیر نورالثقلین»، ج ۱، ص ۴۰۵٫
(۶) . پیام امام علی(ع)، جلد۱، ص ۴۴۳٫
ajax loader
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1